ديوانه مي شوم ، ولي عاشق نمي شوم
پروانه مي شوم ، ولي عاشق نمي شوم
گفتم به دل ز عاشقي ، با خنده گفت:من
ويرانه مي شوم ، ولي عاشق نمي شوم
هر چند من و عقل ، دو خط موازي ييم
فرزانه مي شوم ، ولي عاشق نمي شوم
سر مي نهم به كوه و بيابان ز دست تو
افسانه مي شوم ، ولي عاشق نمي شوم
گر دوست حكم مي كند ، يك عمر ساكن
ميخانه مي شوم ، ولي عاشق نمي شوم
در راه دوست گر بخواهد ، مومن بت و
بتخانه مي شوم ، ولي عاشق نمي شوم
آونگ دار مرگ خود ، از روي اختيار
مردانه مي شوم ، ولي عاشق نمي شوم
با صد هزار عقرب جراره ، همزمان
همخانه مي شوم ، ولي عاشق نمي شوم
با دوست هم اگر شود لازم ، گمان كنم
بيگانه مي شوم ، ولي عاشق نمي شوم
بر آتش محبتت ، اي مهربان ترين
پروانه مي شوم ، ولي عاشق نمي شوم
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در سه شنبه 27 بهمن 1394ساعت 12:09 توسط آدم ADM
زدم از غار تنهايي خود بيرون ، شدم عاشق
نديدم روي ليلا ، مثل يك مجنون شدم عاشق
نگاهم رفت يك لحظه به نخلستان چشمانش
به آن مردادي سوزان آتشگون شدم عاشق
عبورش مثل سروي در نسيم صبح جاري شد
و من آشفته ئ آن حركت مورون شدم عاشق
نصيحت هاي پير عقل را كردم ز سر بيرون
رها از بند پند و ترس از قانون شدم عاشق
گمانم اسم اعظم داشت بر لب هاي شيرينش
كه با جادوي يك لبخند پر افسون شدم عاشق
اگر روزي به تقوا شهره شهر شما بودم
به عصيان نگاه سركشش ، اكنون شدم عاشق
زبانم درسكوت پشت ديوار تعجب ، باز ايستاده
و چشمم مي زند فرياد پراز خون: شدم عاشق!
نپرس از من چرا سرگشته ام ، آيا نمي داني؟
به آن معصوم چشمان شما خاتون،شدم عاشق
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در دوشنبه 26 بهمن 1394ساعت 12:18 توسط آدم ADM
بسي دويدم و ديده نشد ، نشان شما
ز نا اميدي گرفته دلم ، به جان شما
در انتظار نشستم كه تا الهه عشق
به قلب من بزند ، تيري از كمان شما
در اين اميد كه شايد ، ستاره اي كوچك
نصيب من شود ، از بام آسمان شما
خراب شد ز غمت ، گنج خانه دل من
خرابه دل و گنجش ، همه از آن شما
به باغتان نرسد ، از خزان عمر گزند
هميشه غنچه بماند ، گل لبان شما
عبور مي كنم ، از آتش جهنم هم
كه سر بلند برآيم ، از امتحان شما
تمام خواهشم ازدست سرنوشت اين است
كه بشنوم غزلي ناب از دهان شما
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در يکشنبه 25 بهمن 1394ساعت 11:53 توسط آدم ADM
گلي شبيه تو ، در باغ خود بهار ندارد
گمان كنم كه تو تنها گلي كه خار ندارد
شنيده ام تو همان گل پري قصه عشقي
كه مثل تو ، پدر پير روزگار ندارد
اگر چه ميكده زندگي پر از باده ست
فقط شراب حضور شما ، خمار ندارد
به من نگو كه چرا اين چنين پريشاني
سري كه داده دل ازكف، دمي قرار ندارد
بگو قدم نگذارد ، بر آستان محبت
كسي كه بر سر جانش ، سر قمار ندارد
(ادم)
+ نوشته شده در شنبه 24 بهمن 1394ساعت 13:47 توسط آدم ADM
افسانه ها از عشق پنهان تو مي گويم
اين قصه را در گوش چشمان تو مي گويم
افتاده ام در بند و روزي مي زنم فرياد
از دام گيسوي پريشان تو مي گويم
غرق خيالم كرده اي با يك نگاه خود
راز دو چشم پر ز توفان تو مي گويم
گفتي بگو هر آرزويي در دلت داري
اي آرزوهايم به قربان تو مي گويم
از تو تو را مي خواهم اي حواي عصيانم
با شرم ،هي از سيب دستان تو مي گويم
(ادم)
+ نوشته شده در شنبه 24 بهمن 1394ساعت 15:06 توسط آدم ADM
شكست لشكر شب، در پس حصار سحر
جهان روشن فرداست ، وام دار سحر
ببين كه قطره شبنم، نشسته روي چمن
و مي دهد ، خبر از فتح پايدار سحر
چو برف مي شود آب اين سياهي شب تار
دمي كه مي رسد از شرق جان، بهار سحر
من و تو و گل و پروانه مانده ايم اينجا
كنار پنجره شب ، سر قرار سحر
شبيه رود و درخت پر از شكوفه سيب
نسيم هم ، چو من و تو شده خمار سحر
من از ديار شبم ، دل گرفته و غمگين
تو مثل آينه اي روشن ، از تبار سحر
تو آفتاب مني ، پس بتاب بر دل من
كه من نشسته ام اينجا ، در انتظار سحر
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در چهارشنبه 21 بهمن 1394ساعت 11:45 توسط آدم ADM
قطار زندگي رفت و من اينجا مانده ام تنها
چو "دل" درايستگاه "كودكي" جا مانده ام تنها
سرم پير است و قلبم كودك شيطان بازيگوش
ميان عقل پير و طفل رويا مانده ام تنها
شبيه قطره ي همبازي گلبرگ و پروانه
جدا از جمع جاري سوي دريا مانده ام تنها
بهار وعده هاي سبز و شيرين چند روزي بود
گل و پروانه پژمردند و تنها مانده ام تنها
اگر چه مهر پاي عهدش از قول ابد مي گفت
من از صبح ازل تا شام فردا مانده ام تنها
خيالم چشم در چشم خيالش ، مثل آيينه
من اينجا ، پشت ديوار تمنا مانده ام تنها
به خوابم هم نمي آيد در اين غوغاي تنهايي
شراب عشق در كف دارم اما مانده ام تنها
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در سه شنبه 20 بهمن 1394ساعت 16:37 توسط آدم ADM
نصيب ما همه بيچارگي و در به دري ست
و آنچه ديده اي ، تازه نتايج سحري ست
خبر ز شادي و شور و نشاط اينجا نيست
اگر به خنده لبي باز شد ز بي خبري ست
جهان به كام كسي مي شود كه اهل رياست
پياله من و تو ، پر ز قهوه قجري ست
ببين چگونه گلستان ، پر از كلاغ شده
گل مراد من آنجا به دامن دگري ست
نگار من كه ز من روي مي كند پنهان
به چشم مردم ديگر ولي به جلوه گري ست
دلم چو برگ گل و قلب او به سختي خار
حكايت من و او قصه اي ز ديو و پري ست
به چشم هاي خود ما هم اعتمادي نيست
كه مثل باد هميشه به كار پرده دري ست
هر آن كسي كه در اين روزگار قدري ديد
بدان كه بر سر او هم كلاه بي هنري ست
به عالمي خبر از حال خويش دادم ، گفت :
اسير اره شدن ، بازتاب بي ثمري ست
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در دوشنبه 19 بهمن 1394ساعت 13:17 توسط آدم ADM
از شب تيره سپيدي سحر دارم طلب
از دعا و آه پر سوزم اثر دارم طلب
رفت ايام جواني در پي علم و هنر
شور و شوق عاشقي پيرانه سر دارم طلب
وصف روي او شنيدم، شد پريشان خاطرم
روز و شب هايي ازاين آشفته تردارم طلب
چون عروس عشق بي چون وچرا دل مي برد
عشق را بي هيچ اما و اگر دارم طلب
شاخه هاي بخت ما از روز اول خشك بود
ميوه اي از اين درخت بي ثمر دارم طلب
گفته بودي شرط دل داري تو سر دادن است
تا نهم سر پيش پاي تو تبر دارم طلب
تا به كي مانند مرغان دانه بر چينم ز خاك
چون عقاب از زندگاني بال و پر دارم طلب
چون جواني نيستم اين روز ها اهل خطر
وصل مي خواهم ولي بي دردسر دارم طلب
يك شبي با دوست در ميخانه باشم تا سحر
او بريزد ، من بگويم بيشتر دارم طلب
ما قناعت پيشگان با بوي بادامي خوشيم
از دو چشم نازنينش يك نظر دارم طلب
من نگفتم حرفي از لب هاي شيرين شما
گرچه صدها بوسه ازآن چون شكردارم طلب
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در يکشنبه 18 بهمن 1394ساعت 14:42 توسط آدم ADM
اي آينه دار آب چشمان شما
معناي پر التهاب چشمان شما
همرا يك آسمان آبي ، دارد
صد آتش آفتاب چشمان شما
(ادم)
+ نوشته شده در شنبه 17 بهمن 1394ساعت 18:01 توسط آدم ADM
نشان كعبه در اين كاروان نمي بينم
به سوي دوست كسي را روان نمي بينم
شرار دلبري و شوق و شور دل د ادن
درون سينه پير و جوان نمي بينم
اگر چه مدعي عاشقي ، فراوان است
از عاشقان حقيقت نشان نمي بينم
بيا كه مجلس ترحيم عشق برپا شد
و من لبي كه شود نوحه خوان نمي بينم
مگر لب تو دمد روح زندگي در ما
كه اين اراده ، در آن مردگان نمي بينم
زمين ز مثل تو خالي ست،كرده ام تحقيق
چو روي ماه تو در آسمان نمي بينم
بيا پياله ما پر كن از نشاط نگاه
كه باده اي به جز اين در جهان نمي بينم
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در شنبه 17 بهمن 1394ساعت 12:35 توسط آدم ADM
چشم تماشا را كسي باور ندارد
پنهان و پيدا را كسي باور ندارد
در حسرت ديروز و در تشويش فردا
ماندند و حالا را كسي باور ندارد
دل هاي شان با خارها الفت گرفته
گل هاي زيبا را كسي باور ندارد
دنياي شان خالي ز معناي تخيل
فتواي رويا را كسي باور ندارد
خورشيد درحال غروبي جاودان است
پايان دنيا را كسي باور ندارد
جز لفظ ايمان نيست در دل هاي آنان
دنياي بالا را كسي باور ندارد
ازعشق مي گوييم وگوشي پيش ما نيست
حرف دل ما را كسي باور ندارد
در ذهنشان تصويري از قايق نمانده
آن سوي دريا را كسي باور ندارد
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در چهارشنبه 14 بهمن 1394ساعت 21:51 توسط آدم ADM
سوار اسب خيالت شدي و مي تازي
تمام عمر تو شد صرف قصه پردازي
كلاغ بي پر و بالي كه ديد خواب عقاب
سر تو پر ، ز هواي بلند پروازي
به بوي گل شود اين باغ پر ز پروانه
شبيه خار ، تو اما به خويش مي نازي
اگر ز علم و هنر نيست ذره اي در تو
ولي يگانه اي ، در مجلس زبان بازي
به جاي سوي هدف رفتن وبه كام رسيدن
براي تنبلي خود ، بهانه مي سازي
به جزتو هركه دراين عالم ست، محكوم ست
چرا نمي كني اي دل كلاه خود قاضي
گمان نكن كه زمين صحنه نمايش توست
تو سايه اي و جهان پر ز خيمه شب بازي
(ادم)
+ نوشته شده در چهارشنبه 14 بهمن 1394ساعت 16:44 توسط آدم ADM
در اين زمانه كه احساس مي شود تكفير
مرا ببين كه شدم با دو چشم تو درگير
چگونه دل بكنم ، از نگاه ناز شما
كه چشم دوست رقم زد براي من تقدير
چو سرنوشت مرا كرد اسير آن دو سياه
چگونه دل برهانم ، به حيله تدبير
به دام عشق در افتاد، عقل هم چون دل
چنان كه پند و نصيحت نمي كند تاثير
هواي كوه جنون باز در سرم افتاد
دلم گرفته از اين شهر يكسره تزوير
اگر چه عشق به پاكي آسمان باشد
به چشم اهل ريا مي شود هوس تفسير
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در سه شنبه 13 بهمن 1394ساعت 15:42 توسط آدم ADM
در چشم تو ديدم مرا باور نكردي
من عاشقم ، اما شما باور نكردي
افتاده ام در دام لبخند تو ، اما
گويي شما اين قصه را باور نكردي
با يك نگاهت شد وجودم پر ز غوغا
هر چند ، تو از ابتدا باور نكردي
گفتي دليل عاشقي،اين جان و اين دل
آورده ام ، آخر چرا باور نكردي
اشك مرا ، آه مرا ديدي و گفتي
دارد نشانه از ريا ، باور نكردي
روز و شب من در تمناي وصالت
شد وقف نفرين و دعا ، باور نكردي
من از وفا گفتم ، شما از بي وفايي
حرف مرا اي بي وفا ! باور نكردي
(ادم)
+ نوشته شده در دوشنبه 12 بهمن 1394ساعت 19:43 توسط آدم ADM
دوبار فصل زمستان ، دوباره برف و كلاغ
دوباره فصل نگاه هاي گرم و قهوه داغ
دوباره بازي سيگار و "ها " و خنديدن
دوباره قصه چتر و لب تو بوسيدن
كلاغ و برف و من و كاج سبز اينجاييم
دوباره بي تو در اين عصر سرد تنهاييم
دوباره پشت كدامين چراغ جا ماندي
كه باز از من و كاج و كلاغ جا ماندي
ببين كه شب شد و فانوس ماه روشن نيست
تو نيستي و چراغ نگاه روشن نيست
نگاه من به ته پيچ كوچه زنجير است
نيامدي و اذان مي دهد خبر : دير است !
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در يکشنبه 11 بهمن 1394ساعت 12:26 توسط آدم ADM
شيداترازاين
گفتي كه عاشق هست پرغوغا تراز اين
شايد كه بايد مي شدم شيداتر از اين
خاكسترم در شعله هاي عشق ، اما
پروانه مي خواهي تو بي پروا تر از اين
گفتم دلم را برد چشمان سياهت
گفتي كه حاشا مي كني، حاشا تر از اين؟
خسته شدم از اين همه فردا شنيدن
ديگر ندارم طاقت فرداتر از اين
من ماندم و ياد شما و چشم گريان
انگار مي خواهي مرا تنهاتر از اين
معنا ندارد زندگي بي خنده هايت
تا كي بماند بي تو بي معناتر از اين
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در يکشنبه 11 بهمن 1394ساعت 12:26 توسط آدم ADM
شبيه بركه هر شب ماه را در خواب مي بينم
و تصوير تو را در چهره مهتاب مي بينم
در اين زندان تنهايي به هرسو ديده مي دوزم
پس يك پنجره چشم تو را در قاب مي بينم
لبي هم تر نكرد از جام ديدار شما چشمم
ولي عكس تو را از اشك او سيراب مي بينم
به ياد راز گويي هاي پنهاني ابرويت
دلم را يكسره در گوشه محراب مي بينم
دلي چون سنگ پنهان داشتي در پرده لبخند
كنار طعمه ، برق تيزي قلاب مي بينم
گمانم بود ، تنها تو بريدي بند عهدت را
ولي اين روزها اين شيوه ها را باب مي بينم
چنين كه پر شد از بي اعتمادي ها ميان ما
تمام نقشه هاي عشق را بر آب مي بينم
شبيه نوشدارويي و سهم من نخواهي شد
كه در آيينه بخت بدم ، سهراب مي بينم
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در يکشنبه 11 بهمن 1394ساعت 12:27 توسط آدم ADM
آتش عشق تو در خيمه جانم افتاد
شعله اي بود كه درهر دو جهانم افتاد
باز انگشتري عقل به يغما بردي
به غنيمت پيرهن پاره تقوا بردي
تيغ ابروي تو شد تيزتر و غوغا شد
كربلاي دگري در دل ما بر پا شد
نيزه ناز نگاهت زره ديده دريد
تير لبخند شما حنجره ديده دريد
لب تو دجله و ما تشنه لب اينجا مانده
در ميان عطش ميل و تمنا مانده
آسمان شب گيسوي تو طوفاني شد
دل ما دستخوش باد پريشاني شد
ما از آن حادثه با قصد تو قامت بستيم
عهد با عشق تو تا روز قيامت بستيم
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در سه شنبه 6 بهمن 1394ساعت 20:13 توسط آدم ADM
نسيم مي وزد و بي قرار بارانم
چو بام چتر ، هميشه دچار بارانم
شبيه ساقه گل برده باغبان از ياد
اميد آب ندارم ، خمار بارانم
ببين چگونه گرفتار آفتاب شدم
مني كه تشنه ي در انتظار بارانم
من از كرانه دريا و ابر آمده ام
و غرق خاطره هاي ديار بارانم
چكيد قطره اشكي ز گوشه چشمم
خبر رسيد كه من آيينه دار بارانم
درانتظاركسي پشت پرده هاي خيال
پر از نواي دل انگيز تار بارانم
گرفته گوش دلم ازسكوت شهرشما
در اشتياق صداي قطار بارانم
تمام تن پرم از شوق بوسه و اينجا
در انتظار لب آبدار بارانم
(ادم)
telegram.me/chizishabihesher
+ نوشته شده در دوشنبه 5 بهمن 1394ساعت 18:52 توسط آدم ADM